ثمره عشق مامان وبابا

خاطرات زایمان

  مامان جون و باباجون 18 خرداد رفتن مطب خانم دکتر  که وقت زایمان بگیرن خانم دکترم بعد این که همه چیو چک کرد برای 23 خرداد که پنج شبه  میشد برام وقت داد  من که یهو هوری دلم ریخت و یه استرسی گرفتم که انگار همون موقع میخواستم زایمان کنم چون اصلا فکرشو نمیکردم که انقد زود وقت بده وعلتشم این بود که چون خانم دکتر یه هفته در میون بیمارستان بقیه الله بود وهمون هفته هم شیفتش بود و گفنت اگه دو هفته دیگه وقت بدم امکان داره دردت بگیره ومن دوست نداشتم طبیعی زایمان کنم از یه طرفم خیلی خوشحال بودم و لحظه شماری میکردم که دوران بارداری تموم بشه و زودتر روی ماهتو ببینم عشقم خلاصه اومدیم خونه به عزیزینا ومامان جونینا گفتم اونا هم باورشون ...
13 مهر 1392
1